
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۶۷
۱
روزی ار غم برود نیست مرا یار دگر
در کجا جویم از اینگونه وفادار دگر
۲
هر کسی را بجهان مونس و غمخواری هست
غیر غم نیست مرا مونس و غمخوار دگر
۳
سوزنی هم به ره عشق ندارم با خویش
خار از پای درآرم به سر خار دگر
۴
ماه من با همه بی مهری و دلسردی تو
نبود گرم چو بازار تو بازار دگر
۵
آمدی کشتی و افکندی و رفتی آخر
بر سر کشتهٔ خود کن گذری بار دگر
۶
بعد دیدار توام دیده مبیناد جهان
گر کنم دیدهٔ دل باز به دیدار دگر
۷
گر تو را هست چو من عاشق دلداده بسی
بخدا نیست مرا غیر تو دلدار دگر
۸
ز آه من سوخت جهانی و ندانم چه شود
اگر از سینه کشم آه شرر بار دگر
۹
بلبل گلشن عشقم من وزین باغ صغیر
نتوانم که کنم روی به گلزار دگر
نظرات