
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۱
۱
دل برگرفته ایم از این خلق بوالهوس
مائیم در زمانه و عشق بتی و بس
۲
در انتظار اینکه فتد کاروان براه
داریم گوش جان همه بر نالهٔ جرس
۳
خرم دمی که رخت سوی آشیان کشم
شد مرغ جان ملول در این تنگنا قفس
۴
دارم دلی شکسته و اینست حجتم
کز دل همی شکسته برآید مرا نفس
۵
از لطف خود مرا مکن ای دوست نا امید
زیرا که نیست جز تو امیدم بهیچکس
۶
از خون دل بیاد تو پیمانه میکشم
نبود به پای بوس توام چونکه دسترس
۷
در بزم دوست میخور و مستی کن ای صغیر
کانجا نه شهنه بر تو برد راه و نی عسس
نظرات