صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۲۸

۱

من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا

از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا

۲

بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی

که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا

۳

در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد

که با حق میکنند از راه دل گفت و شنود اینجا

۴

من از مهد فنا بیرون نمی آیم که طفل دل

پس از یکعمر بی تابی بآرامی غنود اینجا

۵

حضور زاهد و پیر مغان را تجربت کردم

نشست آنجا مرا بر آینه زنک و زدود اینجا

۶

سزد گر رنگ من شد زرد در میدان عشق آری

سپر افکند در روز ازل چرخ کبود اینجا

۷

چو سودم بر در پیر مغان سر نیک دانستم

که ضایع کرد عمر آنکس که از جان سرنسود اینجا

۸

به بزم ما مغنی خواند ابیاتی حکیمانه

نمی‌دانم کجا بشنیده بود آمد سرود اینجا

۹

صغیر آسا به نقد دین و دل گر میکنی سودا

به بازار محبت آکه خواهی برد سود اینجا

تصاویر و صوت

نظرات