صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۲۸۷

۱

بی دوست دست می‌ندهد بهر ما نشاط

الا به وصل دوست نداریم انبساط

۲

هر دم که با حبیب نشینیم فارغیم

از خوف و ‌امن و راحت و محنت غم و نشاط

۳

آن کس که کرد طی ره باریک عشق را

گو شاد باش زانکه گذر کردی از صراط

۴

مربوط شد به عالم انسانیت یقین

با اهل عشق یافت هر آن کس که ارتباط

۵

زاهد مگو فسانه که بیزار شد دلم

غیر از حدیث عشق ز هر گونه اختلاط

۶

ای آن که آرزوی سلیمانیت بود

برگو که در کجاست سلیمان چه شد بساط

۷

در آرزوی منزل مقصود سوختیم

خرم دمی که رخت ببندیم زی رباط

۸

سوی خدا گریخت صغیر از خودی بلی

جز بر محیط رو به کجا آورد محاط

تصاویر و صوت

نظرات