صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۲۸۹

۱

ای بندهٔ رخسار تو خورشید مشعشع

وی لمعهٔی از نور رخت ماه ملمع

۲

دیدار تو بر دل در رحمت بگشاید

ای نور خدا را رخ زیبای تو مطلع

۳

برقع برخ افکندی وزآن روی چو آتش

در حیرتم از اینکه نسوزد ز چه برقع

۴

هر کس بمقامی است پناهنده و ما را

درگاه تو باشد بجهان ملجأ و مرجع

۵

آن جام بنازم که از آن باده کشانند

داود و خلیل و خضر و موسی و یوشع

۶

آندم که درآید اجل از در چه تفاوت

در گوشه ویران بود و تخت مرصع

۷

چون با کفن افتد همه را کار صغیرا

چه جامه شاهانه و چه دلق مرقع

تصاویر و صوت

نظرات