
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۹۷
۱
ای سر زلفت هزار سلسله عاقل
ساخته دیوانه داده جا بسلاسل
۲
صحبت لعل لب تو قند مکرر
شرح فراق رخ تو زهر هلاهل
۳
صورت محض است و غافلست ز معنی
آنکه شد از عشق صورتی چو تو غافل
۴
من ز تو حیرانم و از آنکه نباشد
چون من حیران بروی خوب تو مایل
۵
لطمه بصورت زد از خجالت خود ماه
گشت چو با ماه عارض تو مقابل
۶
خاتم پیغمبران حسنی و صد حیف
آیه مهر و وفا نشد بتو نازل
۷
گر نه رقیب من است این تن خاکی
از چه میان من و تو آمده حایل
۸
فیض دو گیتی گرت هواست صغیرا
درک مسائل نما و ترک رذائل
نظرات