صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۲۹۹

۱

بتی نهفته بخلوت سرای جان دارم

که روز و شب سر طاعت بپای آن دارم

۲

حضور او کندم فارغ از زمان و مکان

نه از زمان خبر آنجا نه از مکان دارم

۳

در این جهانم و بیرون از این جهان عجب است

که من جهان دگر اندرین جهان دارم

۴

شنیدم از دهن بی نشان او سخنی

هزار شکر که از بی نشان نشان دارم

۵

مرا که دیده و دل روشن است از رخ دوست

چه احتیاج به خورشید آسمان دارم

۶

سرشک و آه و غم و غصه درد و رنج و تعب

ز دوست این همه دولت برایگان دارم

۷

بجان دوست نیارم فرو به تاج کیان

سری که پیر مغان را بر آستان دارم

۸

کنار و دامنم از اشک دیده پر گهر است

چه شکرها که من از چشم درفشان دارم

۹

صغیر ز اهل زمان فارغم که در همه حال

نظر به مکرمت صاحب الزمان دارم

تصاویر و صوت

نظرات