
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۰۴
۱
به تو حیران شدن از چشم تر آموختهام
روش مردم صاحب نظر آموختهام
۲
زان زمانم که پدر برده به مکتب تا حال
الف قد تو زیبا پسر آموختهام
۳
غیر عشق تو به عالم چو ندیدم هنری
جهدها کردهام و این هنر آموختهام
۴
گر دهم باغ جنان را به یکی گندم خال
مکنم عیب که کار پدر آموختهام
۵
گشتهام بیخبر از خویش و در این بیخبری
چه خبرها که من بیخبر آموختهام
۶
تو نیاموز به من سوختن ای پروانه
هر چه باشد ز تو من بیشتر آموختهام
۷
خویش را ساختهام محترم از زردی رخ
این طریقی است که آنرا ز زر آموختهام
۸
سفری کردهام از عالم هستی چو صغیر
هر چه آموختهام زین سفر آموختهام
نظرات