صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۰۶

۱

سر و جان داده گدای در میخانه شدیم

رایگان لایق این منصب شاهانه شدیم

۲

یار در خانهٔ دل بود و نمی‌دانستیم

شکرُ لله که کنون محرم این خانه شدیم

۳

عجبی نیست که بیگانه شویم از همه خلق

ما که از خویش به‌سودای تو بیگانه شدیم

۴

سنگ طفلان به‌سر خویش خریدیم آنروز

کز غم زلف چو زنجیر تو دیوانه شدیم

۵

یافت چون گنج غمت جای بدل ز ابر مژه

آنقدر سیل فرو ریخت که ویرانه شدیم

۶

منعما ناز فرما ز زر و سیم که ما

در ازل مخزن آن گوهر یکدانه شدیم

۷

هر که را می‌نگرم مست و خراب است صغیر

ما در این شهر به مستی ز چه افسانه شدیم‌؟!

تصاویر و صوت

نظرات