
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۰۸
۱
جز رخ دلستان نمی بینم
هیچکس غیر آن نمی بینم
۲
کی کنم چارهٔ غمش که دمی
از غم اوام ان نمی بینم
۳
ور بخواهم عنان خودگیرم
در کف از خود عنان نمی بینم
۴
در رهش از کدام خود گذرم
من که خود در میان نمی بینم
۵
با وجودی که بی نشانست او
بجز از او نشان نمی بینم
۶
اینکه جز زلف او ندارم جای
غیر از این آشیان نمی بینم
۷
غیر سودای او ز هر سودا
سودی الا زیان نمی بینم
۸
هر طرف بنگرم صغیر جز او
در نهان و عیان نمی بینم
نظرات