صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۰۹

۱

دربند زلف یار چو شد مبتلا دلم

یکباره شد ز قید دو عالم رها دلم

۲

دیر و حرم کنند بگردش همی طواف

تا گشته جای آن صنم دلربا با دلم

۳

نازم صفای صافی بی درد صوفیان

کز یک پیاله اش شده دار الصفا دلم

۴

کردم بلطف خضر چو ظلمات و هم طی

دیدم که هست چشمهٔ آب بقا دلم

۵

آنجا که رفته است دلم جز خدای نیست

داند خدا و بس که بود در کجا دلم

۶

حیف است بشکنند بسنک جفا که هست

یک شیشه پر ز جوهر مهر و وفا دلم

۷

بیگانه گشته است ز خلق جهان صغیر

تا با علی و آل شده آشنا دلم

تصاویر و صوت

نظرات