
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۱۰
۱
به هر چه مینگرم حسن یار میبینم
تجلیات جمال نگار میبینم
۲
گذشت آن که یکی را هزار میدیدم
کنون یکی نگرم گر هزار میبینم
۳
خیال یار مرا تا که در کنار آمد
مراد هر دو جهان در کنار میبینم
۴
از آندمم که خداوند چشم گل بین داد
صفای برگ گل از نوک خار میبینم
۵
از آن زمان که دلم ترک روزگار گرفت
به کام دل همه ی روزگار می بینم
۶
غبار میکده را چون بدیدگان نکشم
که نور دیدهٔ خود زین غبار میبینم
۷
کسی که خلق جهانش نهفته میجویند
بجان دوست منش آشکار میبینم
۸
صغیر این همه و صدهزار از این افزون
ز لطف حیدر دلدل سوار میبینم
نظرات