صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۱۹

۱

چگونه سر ز در پیر فقر بردارم

که گنج گوهر مقصود زیر سر دارم

۲

گر آشیانه ندارم چه غم که چون عنقا

جهان و هر چه در آن هست زیر پر دارم

۳

الا که مهلکهٔ آز را هنر دانی

بجان دوست که من ننگ از این هنر دارم

۴

مبین به مفلسیم منعما که در ره عشق

ز اشگ و عارض خود گنج سیم و زر دارم

۵

بلندی نظرم بین که درگه پرواز

فراز کنگرهٔ عرش در نظر دارم

۶

مرا بحالت خود واگذار ای ناصح

از آنچه بی خبر استی تو من خبر دارم

۷

چه سازم اینکه همی ناز یار گردد بیش

نیاز حضرت او هر چه بیشتر دارم

۸

صغیر از دل جانان مرا شکایت نیست

شکایت ار بود از آه بی اثر دارم

تصاویر و صوت

نظرات