صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۴۱

۱

دهنش هیچ و از آن بوسه تمنا دارم

جای خنده است کز او خواهش بیجا دارم

۲

با خیال رخ لعل لب و زلفش عمریست

خون بدل شور بسر سلسله برپا دارم

۳

فارغ ز سبحه و زنارم و از مسجد و دیر

تا سر و کار بدان زلف چلیپا دارم

۴

کار من عاشقی و مستی و شاهد بازیست

من از این کار نه انکار و نه حاشا دارم

۵

همه دارند به یوسف نظر رغبت و من

رشک بر حال پریشان زلیخا دارم

۶

نخورم حسرت جام و نکشم منت جم

تا که از خون جگر باده مهیا دارم

۷

صحبت مردم دانا طلب ایدوست که من

هر چه دارم همه از صحبت دانا دارم

۸

واعظم گفت بترس از صف محشر گفتم

با ولای علی از حشر چه پروا دارم

۹

دامنم از گنه آلوده و غم نیست صغیر

که به دامان علی دست تولا دارم

تصاویر و صوت

نظرات