
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۴۲
۱
کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم
که به غیر از تو دگر هیچ نمیاندیشم
۲
گرم از نوش نوازی ورم از نیش زنی
هم بنوش تو ز جان مایل و هم بر نیشم
۳
گر منامید عنایت ز تو دارم شاید
تو شه مملکت حسنی و من درویشم
۴
مذهب عشق بنازم که به یکباره نمود
فارغ از هر روش و بی خبر از هر کیشم
۵
کرد فارغ طلب وصل تو از هر کارم
ساخت بیگانه غم عشق تو از هر خویشم
۶
در جنون من و مجنون بود ار فرق اینست
که در این راه دو صد مرحله از وی پیشم
۷
لب آن شوخ شکرخند نباتی است صغیر
که نمک ریخته داغش بدرون ریشم
نظرات