صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۴۶

۱

افسوس که از حالت خود بیخبرانیم

یک دهر همه کور و یک آفاق کرانیم

۲

ره پر چه و ما کور و ز نا بردن فرمان

هم از نظر افتادهٔ صاحب‌نظرانیم

۳

شه جاده کزان قافله سالار گذشته

گم کرده بهر کور رهی ره سپرانیم

۴

تنها نه همین خود شده مشغول بعصیان

بل بر پدر و مادر عاصی پسرانیم

۵

گو سنگ تنبه دگر ای چرخ میفکن

خود رنجه مفرمای که ما خیره سرانیم

۶

هر تخم کنی کشت همان بدروی آخر

زنهار در این مزرعه ما بذر گرانیم

۷

ناگشته خریدار به بازار سعادت

سرمایه ز کف رفته و ما بی خبرانیم

۸

امروز که خاک قدم ما دگرانند

فرداست که ما خاک قدوم دگرانیم

۹

هر روز بود محشر و برپاست قیامت

علت همه آنست که ما بی بصرانیم

۱۰

غیر از کفنی بهر‌هٔ ما نیست ز دنیا

اینقدر که از حرص و طمع جامه‌درانیم

۱۱

ما طایر قدسیم صغیرا ولی افسوس

کز سنک معاصی همه بشکسته پرانیم

تصاویر و صوت

نظرات