
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۴۷
۱
خبرت هست که بی لعل تو ما خونجگریم
بی مه روی تو بیزار ز دور قمریم
۲
بامیدی که ز گیسوی تو بویی شنویم
همه شب منتظر مقدم باد سحریم
۳
به تمنای گل روی تو ای سرو روان
لاله سان داغ بدل غنچه صفت خونجگریم
۴
ای پریوش تو رخ از دیدهٔ ما بستی و ما
نظر از غیر توبستیم که صاحب نظریم
۵
بامیدی که ببینیم رخت در دم مرگ
روزگاریست که در راه اجل منتظریم
۶
سیم اشک و زر رخساره بدست آوردیم
تا نگویند که ما عاشق بی سیم و زریم
۷
بر سر ما چو نکردی گذر ای مایهٔ ناز
گشت معلوم که از خاک رهت پستتریم
۸
تا خبردار شدیم از غم عشقت چو صغیر
یکسر از کیفیت هر دو جهان بیخبریم
نظرات