
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۵۰
۱
مرغ سحر همانا زین ناله برکشیدن
ما را کند ملامت شبها ز آرمیدن
۲
من بندهٔ کسی کو در بندگی بداند
منظور حق چه باشد از بنده آفریدن
۳
ای برگزیده حقت از ممکنات دانی
علت چه شد که گشتی لایق به برگزیدن
۴
معراج جمله اشیا بودی تو و رسیدند
آنها به منزل خود هر یک زره بریدن
۵
حق را تو بندگی کن معراج تست اینجا
از بندگی تو را هم باید بحق رسیدن
۶
از حالها سراسر دانی چه حال خوشتر
وقت سحر ز بستر از شوق پا کشیدن
۷
در گوشهئی بزاری با دوست راز گفتن
وز او نوید رحمت با گوش جان شنیدن
۸
گاهی پی سجودش رخ بر زمین نهادن
گاهی پی رکوعش همچون فلک خمیدن
۹
حالی صغیر بگشای از خواب دیده زیرا
در زیر خاک باید تا حشر آرمیدن
نظرات