صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۵۱

۱

خوش بود دیده ز جان بستن و جانان دیدن

رحمت وصل پس از زحمت هجران دیدن

۲

هان مخوانید بخلدم که به طوبی ارزد

یک نظر قامت آن سرو خرامان دیدن

۳

چه بهشتی تو که دیدار تو را هر که بدید

کرد صرف نظر از روضهٔ رضوان دیدن

۴

اشک ریزد بصر از دیدن روی تو که نیست

دیده را طاقت خورشید درخشان دیدن

۵

ای که بی دوست شود عمر تو در عالم طی

حاصلت چیست از این رنج فراوان دیدن

۶

کور شد چشم زلیخا بغم یوسف و گفت

کوریم به بود از یار بزندان دیدن

۷

ای که در عرصهٔ میدان غمش افتادی

بایدت گوی صفت لطمهٔ چوگان دیدن

۸

در دل خضر بود چشمهٔ حیوان چه روی

چون سکندر ز پی چشمهٔ حیوان دیدن

۹

دیده بربند صغیر از خود و بین طلعت دوست

چشم خودبین نتواند رخ جانان دیدن

تصاویر و صوت

نظرات