
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۵۲
۱
گریم بکار دل من و دل هم بکار من
این است روزگار دل و روزگار من
۲
گفتم که اختیار دل آرم بکف کنون
بینم که هست در کف دل اختیار من
۳
بس در دل است داغ عزیزان عجب مدار
گر بعد مرگ لاله دمد از مزار من
۴
با اینکه ناامید ز خویشم بلطف دوست
دارد امیدها دل امیدوار من
۵
آتشکده است سینهٔ من خواهی ار دلیل
اینک حرارت نفس شعله بار من
۶
گر هستی اعتبار فزاید چه حکمتست
کافزوده نیستی به جهان اعتبار من
۷
در انتظار یارم و ترسم بسر رسد
عمر من و بسر نرسد انتظار من
۸
هر شب بیاد ان مه بی مهر تا سحر
خون میچکد ز دیدهٔ اختر شمار من
۹
جور رقیب و فتنهٔ دور زمان صغیر
سهل است لیک باشد اگر یار یار من
نظرات