
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۵۵
۱
یوسف رخی به چاه ذقن بسته راه من
بخت نگون ببین که نگون گشته چاه من
۲
از من جمال خویش نهان کردنت ز چیست
ماند مگر بروی تو جای نگاه من
۳
زلفت که آشیان دلم بود شد پریش
بنگر فلک چه کرد به روز سیاه من
۴
دادم عنان به عشق و ندانم چه میکند
کوه غم تو با تن مانند کاه من
۵
زاهد شکست جام من ای میکشان شهر
ساقی کجاست تا که شود دادخواه من
۶
شهریست پر ز دشمن و من یک تن ضعیف
آه از دمی که دوست نباشد پناه من
۷
امروز میپرستی و مستی کند صغیر
ای میفروش باش بفردا گواه من
نظرات