صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۶۳

۱

خبرم نیست ز سر تا شده سودائی تو

در برم گمشده دل تا شده شیدائی تو

۲

دمت ای پیر مرا زنده جاویدنمود

جان فدای تو و انفاس مسیحائی تو

۳

آنچه از موسی و از طور شنیدم دیدم

همه را از تو و از سینهٔ سینائی تو

۴

گوهری کز پی آن گرد جهان میگشتم

یافتم عاقبت اندر دل دریائی تو

۵

تو ز مولائی خود بندگی من بپذیر

که من از جان شده‌ام بنده مولائی تو

۶

ناتوانم من سودازده‌ ای خضر طریق

دست جان من و دامان توانائی تو

۷

چه دهم شرح غم خویش که سر دل من

همه مکشوف بود در بر دانائی تو

۸

سرمه چشم نما خاک ره پیر صغیر

تا کند خرق حجب قوه بینائی تو

تصاویر و صوت

نظرات