صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۳۸۰

۱

ستم ار بناتوانان ز ستمگری رسانی

بستم دچار گردی تو بوقت ناتوانی

۲

عجب است اگر ز چشمت نفشاند آسمان خون

چو تو اشک چشم مظلوم بخاک ره فشانی

۳

عجب است اگر نخیزند بکینت اهل عالم

که تو شادمان نشینی دگری بغم نشانی

۴

عمل تو همچو فرزند بدامن تو پیچد

اگرش ز پیش رانی وگرش بخویش خوانی

۵

بنهادت این چه خصمی است که با دل خلایق

نگهت کند خدنگی سخنت کند سنانی

۶

بدلی که از تو لرزد بخدا که می‌نیرزد

همه عمر اگر نشینی بسریر کامرانی

۷

ز چه غره ای ببازو که ز صاحبان نیرو

بشکست پنجه‌ام د چوقضای آسمانی

۸

تو پلنگ خو چه لافی ز مقام آدمیت

که بجز ز نقش و ترکیب بآدمی نمانی

۹

ز معاد برحذر شو صفت سبع رها کن

که بهر صفت فزونی تو بصورت همانی

۱۰

ز جهان صغیر بگذر غم عاقبت همی خور

که بهر طریق باشد گذرد جهان فانی

تصاویر و صوت

نظرات