
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۳۹۲
۱
ای میفروش گر نظری سوی ما کنی
از یک نظاره حاجت ما را روا کنی
۲
مائیم دردمند و توئی عیسی زمان
باید که درد خسته دلانرا دوا کنی
۳
چون نیست بر میتو بهائی در این جهان
اکرام آن به باده کشان بی بها کنی
۴
وان جان و سر که گیری و آنگاه میدهی
منت نهی چرا که فنا را بقا کنی
۵
میخانهٔ تو وقف و بنازم به همتت
کاین کار را برای رضای خدا کنی
۶
هر صبحگاه میرسدم بر مشام جان
آن بوی میکه همره باد صبا کنی
۷
گر زر مس وجود ز جودت شود رواست
تو خاک را به یمن نظر کیمیا کنی
۸
گر نیستی تو مظهر لطف خدا ز چیست
بینی ز ما خطا و مزید عطا کنی
۹
داری اگر ز لطف نظر جانب صغیر
سلطانی و تفقد حال گدا کنی
نظرات