
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۴۰۱
۱
چو کسی بعذرخواهی نرود ز بی گناهی
بگنه خوشم که آورد مرا بعذرخواهی
۲
چه غم ای گناهکاران ز گناه ما که هرگز
گنهی نمیشود بیش ز رحمت الهی
۳
بگنه خوشیم و عذرش نه بزهد ونخوت آن
که گنه بسی نکوتر ز غرور بی گناهی
۴
دلی از تو چون شود شاد دل تو شاد گردد
نرسی بخیر الا بطریق خیرخواهی
۵
دل خستهٔی بدست آراگر چه هست وحشی
که سبکتکین رسیده است از آن بپادشاهی
۶
بکس ار پناه گشتی بخدای هر دو عالم
که خدا شود پناه تو بوقت بی پناهی
۷
اگرت صغیر بایست دلی چو صبح روشن
بدعای نیمه شب کوش و بورد صبحگاهی
نظرات