
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۴۰۲
۱
چشم مستت همه مردم کشد از بیباکی
ای عجب مست که دیده است بدین چالاکی
۲
خو از آن کرد دلم با غم عشقت که ندید
عشرتی در دو جهان خوشتر از این غمناکی
۳
نه همین تیرگی از بخت من آموخته شام
کز من آموخته هم صبح گریبان چاکی
۴
فلک عربدهجو رام شود انسان را
غافل از خود مشو ای طرفه طلسم خاکی
۵
معرفت پیشه کن ای آن که مقامی خواهی
که به جایی نرسد مرد ز بی ادراکی
۶
دامنی در کفش البته فتد همچو صغیر
هر که در عشق نهد گام به دامنپاکی
نظرات