صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۴۰۴

۱

داد از دست تو کاینسان دلربائی میکنی

چوندل از کف میربائی بیوفائی میکنی

۲

کی کند بیگانه با بیگانه در بیگانگی

آنچه با هر آشنا در آشنائی میکنی

۳

هر چه من از درد عشقت میشوم کاهیده تر

حسن خود را دمبدم رونق فزائی میکنی

۴

در نمی آید بچشمم جز تو هر سو بنگرم

بسکه هر جا پیش چشمم خودنمائی میکنی

۵

شدمس رخساره‌ام در بوته عشق تو زر

مرحبا ای عشق در من کیمیائی میکنی

۶

شانه را بر گو مبادت خالی از کف زلف یار

خوش ز کار عاشقان مشکل گشائی میکنی

۷

عمر بگذشت ونبردم ره بدان قد بلند

تا بکی ای بخت کوته نارسائی میکنی

۸

ناله ات ای نی بسی با نالهٔ من آشناست

همچو من گویا تو هم شرح جدائی میکنی

۹

هر درستی را چو میباشد شکستی در قفا

ای شکسته چند فکر مومیائی میکنی

۱۰

خانهٔ شه یافتی دلرا مگر کاینسان صغیر

بر در این آستان دایم گدایی میکنی

تصاویر و صوت

نظرات