
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۴۲۱
۱
غنچه را نیست جز این علت خونین جگری
که کند پردهٔ آن پاره نسیم سحری
۲
ایکه از عیب کسان پرده دری در خود بین
آن چه عیب است که باشد بتر از پردهدری
۳
گر زنی لاف هنر عیب کسان کمتر جوی
عیبجوئی نبود شیوهٔ مرد هنری
۴
گذر ما همه بر ساعد و دست و سر و پاست
ما بخود باز نیائیم ببین خیرهسری
۵
نوح را زمزمه این بود بوقت مردن
طول آمال چرا عمر بدین مختصری
۶
بیبخر ها خبر از غیب دهند این عجب است
که خبرها همه پیدا شود از بیخبری
۷
مفلس ایمن بود از صدمهٔ ارباب طمع
نخل آسوده ز سنگست گه بیثمری
۸
میدهد پند همی کیفیت قارونم
که بکن خاک بفرق غم بیسیم و زری
۹
گر بماند اثر نیک صغیر از تو نکوست
ور نه باشد اثر بد بتر از بیاثری
نظرات