صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۴۳

۱

بیا ساقی از یکدو جام شراب

مرا کن چو دور زمانه خراب

۲

کنی تا خرابم به کلی بده

شرابم شرابم شرابم شراب

۳

به هر گوشه‌ای فتنه‌ای خواسته است

مگر یار بگشوده چشمان ز خواب

۴

بآتش رخی کارم افتاده است

که از عشق او گشته جانم کباب

۵

چه تاب بر سر زلف پرچین او

بدیدم بدادم ز کف صبر و تاب

۶

به پیش رخش آفتاب فلک

بود همچو مه در بر آفتاب

۷

نه تنها ربوده است تاب از صغیر

که برده است صبر از دل شیخ و شاب

تصاویر و صوت

نظرات