صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۹۳

۱

کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت

حس عالمگیر او جز ما خریداری نداشت

۲

تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان

حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت

۳

ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک

بی زلیخا حسن او گرمی بازاری نداشت

۴

کارها جز عشق بازی سربسر بازیچه بود

زان دل ما در جهان جز عاشقی کاری نداشت

۵

بار محنت بردن آسانتر ز بار منت است

شادمان آنکو بغم خو کرد و غمخواری نداشت

۶

گیتیش در دخمهٔ محو و فراموشی سپرد

آنکه بگذشت وزنام نیک آثاری نداشت

۷

چرخ هرگز بر مراد راستان دوری نزد

راستی جز کجروی این سفله رفتاری نداشت

۸

همچو بلبل از چه مینالید روز و شب صغیر

گر به پای دل ز عشق گلرخی خاری نداشت

تصاویر و صوت

نظرات