
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۵ - قطعه
۱
شنیدهام که شبانی به گوسفندان گفت
که از حراست من بر شما چه منتهاست
۲
جواب داد یک از جمله گوسفندانش
که راست گویی و منت نهادن تو به جاست
۳
ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار
ببین ریاست خود را همین حراست ماست
۴
و گر نه با عدم ما وجود حضرت تو
امیر بر چه گروه و ریاستش به کجاست
۵
تو با زمانی و یک چوبدست و یک کفنک
همان حکایت بهلول و آن عصا و رداست
نظرات