صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۴۰ - اسباب درویشی

۱

بوالهوس دل به هوا بسته‌ئی

گفت بدرویش ز خود رسته‌ئی

۲

کاین دل من مایل درویشی است

در طلب مصلحت‌اندیشی است

۳

خضر ره من شو و بنما رهم

کن ز ره فقر و فنا آگهم

۴

تا که رسانیم بدین افتخار

گو که فراهم کنم اسباب کار

۵

گفت که ای مانده به اسباب در

باید از این مرحله کردن گذر

۶

آنچه که اسیاب بدین فن بود

از سر اسباب گذشتن بود

۷

آنچه که سرمایه درویشی است

مایه ز کف دادن و بی‌خویشی است

۸

این ره هربوالهوس خام نیست

راه حق است این ره حمام نیست

۹

گر طلبی حق ز خودی شو جدا

می‌نشود جمع خودی با خدا

۱۰

هم تو صغیر از خودی آزاد باش

بیخودی آور بکف و شاد باش

تصاویر و صوت

نظرات