
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۱
۱
هر که را در کیش او نهی است راح
خون او در کیش میخواران مباح
۲
شیخ در تقوی صلاح خویش دید
ما صلاح خویش در ترک صلاح
۳
بهر قتل عاشقان مژگان تو
بی نیاز است از سهام و از رماح
۴
میل آزادی ندارم ورنه نیست
بندیم در پای و قیدی بر جناح
۵
بی وفایی شد به عهد یار ما
در میان خوب رویان اصطلاح
۶
ز آن رخ چون روز و زلف چون شبم
تیره گون شد هم صباح و هم رواح
۷
ساقی دهرم (سحاب) از خون دل
پر کند جام صبوحی هر صباح
تصاویر و صوت

نظرات