
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
پوشد اگر نهان نه کنی در نقاب رخ
از شرم آفتاب رخت آفتاب رخ
۲
تا چیست جرم دل که به خونش بود مدام
او را نگار پنجه و ما را خضاب رخ
۳
چون بی تو خواب رخ ننماید به چشم من
در چشم من چه گونه نمائی به خواب رخ
۴
ما و تو را چو لاله بود سرخ رو ولیک
ما را زخون دیده تو را از شراب سرخ
۵
با جنگ او خوشم که به سوی من آورد
هنگام خشم روی و به گاه عتاب رخ
۶
گرنه ز غیرت لب چون لعل ناب او
بهر چه شسته است بخون لعل ناب سرخ
۷
چون بی حجاب جلوه کند ماه من بپوش
ای ماه از حجاب رخش در حجاب رخ
۸
چشم (سحاب) همچو سحاب است اشکبار
پوشیده است تا مه من از (سحاب) رخ
تصاویر و صوت

نظرات