سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۲۷

۱

سکندر آگهیش گرز لعل جانان بود

چه گونه این همه مشتاق آب حیوان بود

۲

نه وصل یار میسر شود مرا نه مرگ رقیب

یکی از این دو اگر بود کار آسان بود

۳

عجب مداراگر جای تست در دل من

که یوسفی تو و یوسف مقیم زندان بود

۴

چو او به حسن بود همچو ماه کنعان، کاش

به عشق طاقت من هم چو پیر کنعان بود

۵

تمام عمر به وصل تو می گذشت اگر

زمان وصل تو چون روزگار هجران بود

۶

ز دوریت بودم چند بر گریبان دست

به این گناه که روزی تو را بدامان بود

۷

چو خواست جان بستاند نخست از نگهی

زمن ربود دلی را که آفت جان بود

۸

گذشتی ار به (سحاب) و ندیدیش چه عجب

که او به راه تو با خاک راه یکسان بود

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۹۵

نظرات