سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۲۸

۱

تا زحال دل من دلبر من غافل بود

آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود

۲

رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید

آنچه یک چند میان من و او حایل بود

۳

تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم

شرمم اکنون همه آن است که ناقابل بود

۴

خلقی از راز دل من نبد آگاه ولی

به زبان تو فتاد آنچه مرا در دل بود

۵

دیدم آن سرو که مشهور به آزادی گشت

آنهم از غیرت بالای تو پا در گل بود

۶

دل بیتاب غم اشک رقیب افزون داشت

روزگاری که دل او به وفا مایل بود

۷

گفت نا دیدن یار است (سحاب) آنچه بد است

آه کز دیدن روی دگران غافل بود

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۹۷

نظرات