
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۴۲
۱
از من به حذر یار هوسناک نباشد
گر دامنم از لوث هوس پاک نباشد
۲
تا خاک سر کوی تو بر سر نکند کس
گریم که ز اشکم اثر از خاک نباشد
۳
تصدیق به غوغای قیامت نتوان کرد
گر جلوه ی آن قامت چالاک نباشد
۴
آن کیست ندانم که از آن چاک گریبان
امروز گریبان به تنش چاک نباشد
۵
تا ساغر می در کف ساقیست به گردش
اندیشه ای از گردش افلاک نباشد
۶
باشد ز خدا یک جو اگر در دل او باک
در کشتن خلق اینهمه بی باک نباشد
۷
بر حال تو زاهد بودم رشک که کس را
پروای غمی نیست چو ادراک نباشد
۸
در بزم تو گر جای (سحاب) است عجب نیست
چون هر چمنی بی خس و خاشاک نباشد
تصاویر و صوت

نظرات