
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۸
۱
تو آن نئی که کسی از غمت هلاک شود
برون غم تواش از جان دردناک شود
۲
بنان خویش مکن رنجه بهر مکتوبی
که چون گشایمش از آب دیده پاک شود
۳
اگر تو را به من اول نظر فتد چه عجب
نخست جرعه ی ساقی نصیب خاک شود
۴
به باغ از آن گل عارض دمید رایحه یی
صبا چو خواست گریبان غنچه چاک شود
۵
دگر بشوق جنان سر ز خاک بر نکند
کسی که بر سر کوی حبیب خاک شود
۶
به عدل شاه نسازد که آه و اشک (سحاب)
ز دیده تا سمک از سینهٔ سماک شود
۷
ستوده فتحعلی شه که شاید از بیمش
روان به جای می ار خون دل ز تاک شود
تصاویر و صوت

نظرات