سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۶۹

۱

خواب راحت شد از آن دیده که سوی تو فتاد

خون فشان ماند نگاهی که به روی تو فتاد

۲

هر که افتاد ز پا خواست که دستش گیرند

مگر آن کس که ز پا بر سر کوی تو فتاد

۳

هر شراری که بر افتاد ز دل‌ها به جهان

در حقیقت همه از شعلهٔ خوی تو فتاد

۴

چشم بدخواه برویم ز ترحم که نکرد

مگرش دیده به رخسار نکوی تو فتاد

۵

قسمت این بود که از خشک لبی جان سپرد

تشنه کامی که رهش بر سر کوی تو فتاد

۶

چیست جرم تو که با عدل شهنشاه (سحاب)

سنگ جور همه خوبان به سبوی تو فتاد

۷

کامران فتحعلی شه که غبار در او

رشک فرمای خط غالیه‌بوی تو فتاد

تصاویر و صوت

نظرات