سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۷

۱

عقده ای از کار ما نگشود لعل یار ما

زلف او صد عقدهٔ دیگر زند در کار ما

۲

نسبتی دارند با هم التفاتی دور نیست

نرگس بیمار او را با دل بیمار ما

۳

تا فلک جاری نکرد از دیده ام سیلاب اشک

لحظه ای ایمن نبود از آه آتشبار ما

۴

کاش بخت خفته بیداری بیاموزد ز چشم

یا ز بخت خفته خواب این دیدهٔ بیدار ما

۵

ما نه از روی ریا، از بهر طاعت بسته ایم

طعنه‌ها بر سبحهٔ زاهد زند زنار ما

۶

گر کند از گریه منع ما ولی از رحم نیست

ز اشک خونین هم بخواهد رنگ بر رخسار ما

تصاویر و صوت

نظرات