سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۷۶

۱

روی تو جان فزا لب تو دلفریب شد

وزجان من سکون وز دل هم شکیب شد

۲

سودی که دیده، دیه براهت زاشک خویش

این بود کز غبار رهت بی نصیب شد

۳

برخاستم که غیر هم آید برون ز بزم

یک باره وصل یار بکام رقیب شد

۴

عشاق را ز اهل هوس فرقها بسی است

نه هر که گشت عاشق گل عندلیب شد

۵

بی سروها در این چمن افراختند قد

لیک از هزار قد یکی جامه زیب شد

۶

صد ره ز من گذشت و نپرسید کیست این

مسکین کسی که بر سر کویی غریب شد

۷

نقشی نبست چون رخ او خامه ی قضا

کز آن پدید این همه نقش عجیب شد

۸

خوش خسته ی (سحاب) کز آغاز درد مرد

فارغ ز رنج درد و دوای طبیب شد

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۱۲۶

نظرات