سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۸

۱

مانند من سگی سر کوی حبیب را

باید کز آشنا نشناسد غریب را

۲

دردا که دلبری نبود جز تو تا به تو

چندی کنم تلافی رشک رقیب را

۳

آنجا که زلف و روی تو باشد نهان کند

از شرم برهمن بت و ترسا صلیب را

۴

تازین بهانه بازنگردد ز نیم ره

آگه ز مردنم نکند کس طبیب را

۵

در این چمن دریغ که فرقی نمی کند

از بانگ زاغ زمزمه ی عندلیب را

۶

آن به که حسرت تو بود چون شد از ازل

حسرت نصیب این دل حسرت نصیب را

۷

گویا وفا به وعده کند کامشب اضطراب

افزون زهر شبست دل ناشکیب را

۸

زاهد به ترک عشق فریبم نمیدهد

گویا که دیده آن رخ زاهد فریب را

۹

دارد (سحاب) تا تن عریان چه جلوه سرو

چون او رود بجلوه قد جامه زیب را

تصاویر و صوت

نظرات