
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۸۱
۱
پیشتر کاین دل درون سینه ماوا کرده بود
مهر روی خوبرویان دردلم جا کرده بود
۲
آمدی سوی من و امشب نصیب غیر شد
آسمان هر غم که بهر من مهیا کرده بود
۳
نا کسی جز من بکویش بود می پنداشت یار
میتوان با دیگری کرد آنچه با ما کرده بود
۴
با دل و جانم غمت کرد آنچه با من در غمت
این دل بی صبر و جان نا شکیبا کرده بود
۵
در دلش پنداشت خواهد کرد آهم رخنه ای
گوئی آن دل را گمان سنگ خارا کرده بود
۶
عاقبت مهر زلیخا کرد با یوسف دمی
آنچه عمری عشق یوسف با زلیخا کرده بود
۷
گر نمیکردم (سحاب) از دور گردون شکوه ی
اشک چشمم راز پنهان آشکارا کرده بود
تصاویر و صوت

نظرات