
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۱۸۳
۱
تنها منم نه از همه کس خاکسارتر
هر کس عزیزتر به بر اوست خوارتر
۲
او زاشتیاق صحبت غیر است بیقرار
من گشته ام زغیرت او بیقرارتر
۳
زهر اجل به کام بود گرچه ناگوار
نبود ولی ز زهر غمت ناگوارتر
۴
از عشق آن نگار دل هر کسی فگار
اما دل من از همه دلها فگارتر
۵
هر گه که یار را نگرم هم نشین غیر
او شرمسار گردد و من شرمسارتر
۶
زان طره ی سیاه ندیده است هیچ کس
از من به روزگار سیه روزگارتر
۷
دانی که گشت از همه نومید تر ز تو؟
هر کس زعاشقان بتو امیدوارتر
۸
آن مه چو برق گرم تغافل گذشت و کرد
چشم (سحاب) را زسحاب اشکبارتر
تصاویر و صوت

نظرات