سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۲۱۰

۱

روزی که یکی شیفته آمد به کمندش

آرام نگیرد دل دیوانه پسندش

۲

گر شیفتگی زین دل دیوانه نیاموخت

بر پای چرا بند نهد زلف بلندش

۳

آهی است که از حسرت او سر زند از سنگ

هر گه که شراری جهد از نعل سمندش

۴

آمد به سرم تیغ جفا بر کف و ترسم

کاهل غرض از مردنم آگاه کنندش

۵

ناصح به نگاهی است چنان شیفته کامروز

عشاق زبان باز گشایند به پندش

۶

این ست اگر کوتهی دست امیدم

هرگز نرسد بر ثمر نخل بلندش

۷

این ست (سحاب) ار اثر عدل شهنشاه

شاید که کند مایل دلهای نژندش

۸

جمشید زمان فتحعلی شاه که آمد

شیر فلک آهوی ضعیفی به کمندش

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۱۵۱

نظرات