
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۲۰
۱
زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
۲
بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال
۳
از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
۴
لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
۵
ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال
۶
چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال
۷
دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
تصاویر و صوت

نظرات