سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۲۲۱

۱

خطت دمید و آمدی ای غمگسار دل

وقتی نیامدی که بیایی به کار دل

۲

تنها شبی زلطف بیا در کنار من

اما چنان میا که نیایی به کار دل

۳

رفتیم و ماند دل به برت یادگار ما

وین اشک سرخ بر رخ ما یادگار دل

۴

چشم سیاه و زلف پریشان او ببین

کآگه شوی زروز من و رزگار دل

۵

بر دست دل نبود چنین اختیار من

بر دست دیده گر نبود اختیار دل

۶

بس وعده داد او به من و من به دل نوید

او شرمسار من شد ومن شرمسار دل

۷

جان با غم زمانه نگردید سازگار

سازد چگونه با غم ناسازگار دل؟

۸

از بس نشست بر دلت از دل غبار غم

دادم بباد در ره عشقت غبار دل

۹

قدر غم تو یافته دل در شب غمت

چون جز غم تو نیست کسی غمگسار دل

۱۰

غمگین ترم گهی که دهد وعده ی وصال

چون دارم آگهی ز شب انتظار دل

۱۱

دور از گلی (سحاب) چه گلها که پرورش

یابد به باغ دیده ام از جویبار دل

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۱۶۳

نظرات