
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۴۸
۱
گله تا حشر اگر زیار کنم
شرح یک شمه از هزار کنم
۲
چاره ی یأس شد زو عده ی وصل
تا چه با درد انتظار کنم
۳
روزگارم سیه تو کردی و من
شکوه از جور روزگار کنم
۴
بر در او چه جای نومیدیست
به چه دل را امیدوار کنم؟
۵
نیم جانی که هست قابل نیست
که به پای تواش نثار کنم
۶
هم ز بهر نثار نیست مرا
بجز این نیم جان چه کار کنم
۷
بی تو چشم (سحاب) را چو سحاب
خجل از چشم اشک بار کنم
تصاویر و صوت

نظرات