
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۵۴
۱
عمری امید وفا و مهر از آن دل داشتم
خویش را خرسند از این فکر باطل داشتم
۲
بی سبب در زیر تیغ ای جان ناقابل نبود
هر قدر شرمندگی از روی قاتل داشتم
۳
مانده از سرو روانی پای من در گل چه باک
گر چو قمری مهر سر و پای در گل داشتم
۴
تا ندانستم زبان را محرم اسرار دل
کس نبود آگاه از رازی که در دل داشتم
۵
بی خبر بودم ز زهر رشک غیر از تلخیئی
در مذاق از هجر آن شیرین شمایل داشتم
۶
با می صافی کنون بر صفحهٔ دل بین (سحاب)
زنگ اندوهی که در میخانه زایل داشتم
تصاویر و صوت

نظرات