
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۶۴
۱
گر قصه ای از زلف چو چوگان تو آرم
سرها همه چون گوی به میدان تو آرم
۲
دستی به سر از حسرت و دستی به گریبان
دست دگرم کو که به دامان تو آرم
۳
گر در چمن از حسن تو یک شمه سرایم
مرغان چمن را به گلستان تو آرم
۴
تا غنچه لب از شرم به گلشن نگشاید
از سینه برون غنچه ی پیکان تو آرم
۵
بندند لب از دعوی خون گر به قیامت
حرفی به لب از اجر شهیدان تو آرم
۶
گر یک سخن از ذوق اسیری تو گویم
صد یوسف گم گشته به زندان تو آرم
۷
بر شعر (سحاب) ار نکند شاه جهان گوش
بیتی دو سه از لعل سخندان تو آرم
تصاویر و صوت

نظرات